آقای قاضی
بهم خندیدن چون متفاوت بودم،بهشون خندیدم چون همشون مثه هم بودن :)
پ.ن: یه روز دیگه هم از عمر گران گذشت. یک ماه دیگه هم تموم شد. زندگی این روزها به طرز عجیبی هم دیر میگذره هم زود. دوست دارم تو این سن بمونم و دوست دارم بزرگ شم. گیر افتادم وسط یک وارونگی.معلق بین دو دنیای موازی.ولی دوست دارم این مدل بلاتکلیفی رو ...
آیندهای که نامعلومه ...
و گذشتهای که درهالهای از ابهامه ...