دارم یه کم به مهرآذین سخت میگیرم این چندوقت بلکه از پرو بازیاش کم کنه. دیشب مامان تکلیف ننوشتناشو انداخت گردن من که تو باید حواست به این بچه باشه و فلان بابا هم گفت مگه تو خواهر بزرگترش نیستی منم برگشتم گفتم تا وقتی اینجوری رفتار میکنه اصلا برام مهم نیست تکلیفاش و هر چرت و پرت دیگهای بعدم گفتم خودم کارام کمه تکلیفای اینم من باید انجام بدم و در اتاقو کوبیدم
میخوام دیگه سکوت نکنم
بسه هرچی طرفشو گرفتن
میدونم تهش باز همه چیز به ضرر خودمه
ولی دیگه مهم نیست ...