آهنگ شهاب مظفری داشت پخش میشد
رسید به اونجایی که گفت : عاشقم نه از این عشقهای یک قرونی
منو میگی
زدم زیر خنده
قهقهه زدم و با صدای خندههای خودم و زیر نگاه متعجب مامانم رفتم سال قبل شاید هم قبل تر ...
سر زنگ هنر ...
کی فکرشو میکرد یه روزی به اون خاطره بخندم ؟
انقد خندیدم که اشکم در اومد
مامانم همچنان متعجب خیره شده بود بهم که چرا دارم میخندم
فکر کنم تنها کسی که چرا رو بدونه انگور باشه ( اگه یادش بیاد )
خلاصه که اتفاقایی که الان اشکتونو در میارن ممکنه باعث خندهی دو سال بعدتون باشن
پس سخت نگیرین
زندگی میگذره
چه خوب چه بد
تهش فقط یه مشت خاطره میمونه
همین ...
Tags : مشاوره طور